منم قربانی راهی که با دست غریبه گشته بیراهه به یغمای زمان بخشیده بالم من ٫ که باشم شاهد پرواز و خود بی پر منم شمعی ٬ وجودش سوخته ٬ در بزم شبانگاهانه ی مستان ِ بی احساس بنام عشق هر دفتر گشودم من بخواندم داستانی سر به سر تا بینهایت سرد و بی احساس من ان شعرم که میخواند مرا خواننده ای نا اشنا با شعر برون از قافیه پاشیده از وزن و هوای دل٬ چه میداند که من شعرم چه میداند که من شعرم چگونه گشته ام پیدا ؟ چگونه گشته ام زاییده از حس قشنگ عاشق شاعر نمی داند وجود من اجیین با چیست هزار افسوس که من شعرم هزار افسوس بر ان شاعر که با نام خدایش کرده اغازم ولی با این همه جور و ستم من باز میمانم برونم سخت و پاشیده زهم بی قافیه بی وزن اما درونم پر ز حس و عشق برای انکه میداند و می خواند مرا موزون برای شاعرم ٬ حسم ٬ و عشقی که خدا بر پروین بخشیده میمانم
با سلام نامه چاپلین به دخترش ژرالدین را می توانید از وبلاگ من دانلود کنید پیشاپیش از اینکه به بلاگ من سرزدید سپاسگذارم و امیدوارم مرا از دیدگاه ها و پیشنهادهای خود محروم نکنید با درود دوباره _مداد سیاه
با سلام
نامه چاپلین به دخترش ژرالدین را می توانید از وبلاگ من دانلود کنید
پیشاپیش از اینکه به بلاگ من سرزدید سپاسگذارم و امیدوارم مرا از دیدگاه ها و پیشنهادهای خود محروم نکنید
با درود دوباره _مداد سیاه
سلام ...
شعر زیبایی بود
با سلام خوشحال می شوم شما درباره وبلاگ من نظر بدین. قبلاْ از شما کمال تشکر را دارم.